سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر بنده آجل و پایان آن را مى‏دید ، با آرزو و فریبندگیش دشمنى مى‏ورزید . [نهج البلاغه]
najla
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
ریاضی دان عاشق میشود

سحر ملکی :: یکشنبه 88/10/27 ساعت 9:26 صبح

نمی دانم تو را به چه نام بخوانم xیا y  اماهمین

را بدان که سینوس زاویه لبانت با کسینوس زاویه چشمانت برابر است.

همانطور که تو مرا با با کمان ابروانت در مثلث

 قلبت مهار کرده ای برای انتقام از تو جذر می گیر م .

تو گفتی که قضیه عشق از راه دو زاویه و ضلع بین حاصل می شود

 و همان طور بدان که قاضی این قضیه

کسی جز فیثاغورث نیست و اگر بتوانم فیثاغورث را پیدا کنم.

 از راه دو معادله دو مجهولی با هم کنار خواهیم امد .

 اما اگر از دنیای من بگریزی با لاخره روزی تورا در زیر

 رادیکال عشق ملاقات خواهم کرد وبعد از راه تجزیه خود کشی خواهم کرد .

نمی دانم تو را به چه نام بخوانم x یا y

 ولی فکرمی کنم هردو درست هستند وباز این را بدان که ما یا از راه معلوم

مجهول به هم نزدیک می شویم یا از راه رابطه فیثاغورث



نوشته های دیگران()

یه عمری همهء دنیا رو گشتم

سحر ملکی :: یکشنبه 88/10/27 ساعت 8:31 صبح


نوشته های دیگران()

باران

سحر ملکی :: شنبه 88/10/26 ساعت 12:37 عصر

خیلی وقته دیگه بارون نزده                                   رنگ عشق به این خیابون نزده 1rain1.jpg


نوشته های دیگران()

raz shaghayegh

سحر ملکی :: یکشنبه 88/10/20 ساعت 10:38 صبح

داستان بسیار زیبا ، جالب و عاشقانه از راز گل شقایق....!!!


شقایق گفت : با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت :
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود- اما طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و
بسوزانند
شود مرهم
برای دلبرش آندم
شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و
به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را
رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کوره آتش زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز
دوایی نیست
واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست او بودم
وحالا من تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد
آنگه
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
زهم بشکافت
اما ! آه
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی
بمان ای گل
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد

نوشته های دیگران()

طرح های زیبا در سواحل کالیفر نیا

سحر ملکی :: شنبه 88/10/19 ساعت 9:57 صبح


نوشته های دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دل مجنون شکست از من
یادت بخیر
آخر ای دوست کجایی
قشنگترین کلمه
قلب شکسته
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
najla
سحر ملکی
Link to Us!

najla

Hit
مجوع بازدیدها: 74478 بازدید

امروز: 5 بازدید

دیروز: 4 بازدید

Notes subjects


نظر هم بدین بد نیس .

Archive


مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388

links
نور
موهیول
دوباره سبز می شویم...
آسمان آبی قلب من
انا مجنون الحسین
همه چی از همه جا
مسافری تاناکجا.مجله اینترنتی طنرناکجا آباد -نثرهای ادبی سیاوش
§®¤~ستاره های سربی§®¤~
می توانی..اگر بخواهی
وبلاگی برای عاشق ها

LOGO LISTS























Submit mail