سحر ملکی ::
سه شنبه 88/8/12 ساعت 9:50 صبح
گله میکرد ز مجنون لیلی
که شده رابطه مان ایمیلی
حیف از آن رابطه انسانی
که چنین شد که خودت می دانی
عشق وقتی بشود دات کامی
حاصلش نیست به جز ناکامی
نازنین خورده مگر گرگ تو را؟
برده به دات کام و دات ارگ تورا؟
بهرت ایمیل زدم بیشترک
جای سابجکت نوشتم به درک
به درک گر دل من غمگین است
به درک گر غم من سنگین است
به درک رابطه گر خورده ترک
قطع آن هم به جهنم به درک
آنقدر دلخور از این ایمیلم
که به این رابطه هم بی میلم
مرگ لیلی نت و مت را ول کن
همه را جای okکنسل کن
offکن کامپیوتر را جانم
یار من باش و ببین منon ام
اگر حرفی و پیغامی است
روی کاغذ بنویس با دست
نامه یک حالت دیگر دارد
خط تو لطف مکرر دارد
خسته از fontو زformat شده ام
خسته از گردلی@(ات) شده ام
کرد رپلای به لیلی مجنون
که دلم هست از این سابجکت خون
باشه فردا تلفن خواهم کرد
هر چه گفتی که بکن خواهم کرد
زودتر پیش تو خواهم آمد
هی مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتی تو عزیزم لیلی
دیگر از من نرسد ایمیلی
نامه ای پست نمودم بهرت
به امیدی که سر آید قهرت...
نوشته های دیگران()